اشعار قبل از ازدواج
1- در اين دوره شاعر مجبور است خودش را به شدت عاشق نشان دهد. بايد به معشوق تفهيم شود كه اگر با او ازدواج نكند او از غصه صد در صد دق خواهد كرد و هيچ كس ديگري نميتواند او را خوشبخت كند در اين اشعار شاعر موظف است معشوق را به شدت تكريم و تا جايي كه ميتواند تشبيه بكند (ماه ـ نيلوفر آبي ـ تك سوار عشق ـ پري دريايي ـ سلطان قلبها ـ مهوش ! ـ ترنم بهار زندگي و ... ميتوانند مشبهبههاي خوبي باشند)! و همواره از زيبايي او در تعجب بوده و خلاصه كه از ته قلب به او عشق بورزد.
مثلا در جايي شاعر ميفرمايد:
«رنگ را از هر كجايي بياوريم رنگ چشمهاي شما را نخواهيم داشت» (يا چيزي با همين مضمون) و اين برهمه ما مبرهن است كه با سيستمهاي جديد ميشود رنگ مد نظر را تهيه كرد اما هدف شاعر از اين تخيل چيز ديگري است و مسلما اين بيت مقصود غايي شعر در آن دوران پيش از ازدواج است كه به عبارتي با اين جملات طرف را {...} كنيد. {گول مالیدن!}
شاعر براي عمليات هندوانه گذاري در غالب سوالي حياتي ميفرمايد «تو مانكني يا مدلي؟»
كه عملا اين استفهام انكاري (؟!) در اين ترانه اقتباسي از يك شعر كلاسيك است به اين ترتيب «بلند بالاترين عشق مني تو / تو زيباتر ز نيكول كيدمني تو! / تو جذابي، لطيفي، خوشبر و رو .../ نميدانم مدل يا مانكني تو؟»
2- در نامههاي عاشقانه دختران نيز نمونههاي منظومي ديده شده به اين ترتيب «گل سرخ و سفيد ارغواني ... فراموشم نكن تا ميتواني»
يا ... «گل زرد و بنفش لوله فراموشم نكن {نام طرف مقابل ترجيحا دو هجايي} كوتوله!» (به عنوان مثال شهرام! يا اصغر! )
« نمكدان بي نمك شوري ندارد ... دل من طاقت دوري ندارد!»
البته اينها يك مقداري طنز است. اما به هر حال جماعت نسوان ـ نميدانم چرا؟! ـ به شدت اصرار دارند در نامههاي عاشقانه ـ طنازانه استفاده كنند كه ما پيشنهاد ميكنيم نكنيد. مثلا استفاده از صفت «كوتوله» در اين ابيات صرفا به اين دليل است كه شاعر قصد دارد قضيه را با يك طنز زير پوستي كمي تلطيف كند و سپس حرفهاي عاشقانه بعدي را در متن ابراز دارد. اما به هر حال اعتراف ميكنم به علت صغر سن عاشقان گرامي در اين برهه، اشعار ممكن است پختگي لازم را نداشته باشند.
ناگفته نماند برخي منتقدان ادبی اين ابيات را ناشي از پختگي بيش از حد شاعران ميدانند تا جايي كه معتقدند در بيت اول ترتيب رنگها اين گونه بوده: گل سبز و سفيد و ارغواني و از آنجايي كه ارغواني در مايههاي قرمز است. اين سه رنگ تركيبي از پرچم ايران است و شاعر قصد داشته علاوه بر ابراز عشق خود به معشوق در يك حركت زير متنيك عرق ملي و ميهن پرستي خود را نيز نشان دهد.
3- در جاي ديگر (وقتي قضيه ازدواج جديتر ميشود) در قالب ترانهاي بس غني چنين ميشنويم:
يا «يك پسري مثل من عاشق و بيقراره »
يه دختري مثل تو چرا باور نداره» (و حقيقتا چرا؟!)
كه اين از شاهكارهاي ادبيات عاشقانه است كه هنرمند با نهايت خلوص و صراحت لهجه، عشق خود به معشوق را ابراز و اظهار ناتواني ميكند در برابر ناملايمتهاي معشوق هر چند كه در ادامه ترانه ذكر ميشود آره آره دوستت داره! و با صوتي حزين چنين تاكيد ميكند كه اُاُ اُاُ ... و به اين ترتيب خيال شاعر را راحت كرده و ميگويد «ببين اگه راستش رو بگي چقدر خوبه!»
4- و اما نمونه ديگري كه در دسته دوم جاي ميگيرد ترانهاي است كه جزء شاهكارهاي موسیقايي رمانتيك دستهبندي شده و بعيد ميدانم تاكنون هيچ منتقدي توانايي نقد آن را در قلم خويش ديده باشد.
سرودن اين سبك شعر عاشقاني در نزديكيهاي ازدواج صورت ميگيرد كه يكي از طرفين به ديگري مشكوك شده و يا ظاهرا ميخواهد مشكوك بازي دربياورد كه مچ طرف را بگيرد و به گونهاي او را در بوته امتحان قرار دهد.
به عنوان مثال شاعر چنين ميفرمايد: «ديشب اومدم خونهتون نبودي ... راستشو بگو كجا رفته بودي؟»
اين بيت جدا از داشتن مفاهيم عاشقانه زير پوستي، مردانگي و غيرت را نيز ثابت ميكند.
و از آن سو ... دختر! اينگونه ذكر ميكند: «به خدا رفته بودن سقا خونه دعا كنم ... شمعي كه نذر كرده بودم واسه تو ادا كنم...»
كه در اين بيت دوم ... پايبندي معشوق به عاشق كلا ثابت ميشود و در ضمن اشاره به باورهاي فرهنگي طرفين نيز دارد.
اين ابيات جدا از داشتن مفاهيم غايي عاشقانه در بطن خود از جانب برخي متخصصين به عنوان شروع سبك مناظره نويسي در ادبيات فارسي نيز محسوب ميشود.
(هر چند دوباره شاعر براي محكم كاري هم كه شده ذكر ميكند «تو رو با رقيب من ديدهاند تو جاجرود/ كه با او گرم سخن نشسته بودي لب رود!»
در اين جا شاعر كه همان عاشق است دست روي نقطه بسيار حساسي ميگذارد كه من اگر جاي دختره بودم بهم بر ميخورد...
فكر كن! اما ببين دختره چقدر يارو را ميخواسته كه باز قسم ميخورد و انكار ميكند: «دروغ ميگن دروغ ميگن... به خدا دروغ ميگن ... ديگه از اين حرفا نزن!»
هر چند مورخين و متخصصين معتقدند «حتما دختره هم يك ريگي به كفشش بوده كه آنقدر ضايع بازي درميآره» ... حالا ديگر عاقلان دانند.
در حين ازدواج (سر سفره عقد)
5- «نامزدمه ميخوامش / دنبالشم ميخوامش / هر چي دارم تو دنيا / ميخوام بشه به نامش»
خلاصه به اين ترتيب! (حالا پي ماجرا را بگيريد، يارو از دار دنيا يك پيكان 64 اگر بيشتر داشته باشد!)
راستش سر سفره عقد خيلي توانستيم به طرفين نزديك شويم صرفا اين را شنيدهايم:
«بادابادا مبارك بادا!» (اين بادا جمع «باد» است و به عبارتي «نسيم» كه اشاره دارد به همان «نسيم عشق» كه يك آقاي حافظ نامي هم گويا در جايي فرموده «چه خوشا خنك نسيمي كه ز كوي دلبر آيد»، كه اين خيلي به بحث شاعرانه و حرفهاي ما مربوط نميشود)
اشعار حين ازدواج
6- حالا وقت آن است سبكهاي شعري ديگري را نيز تجربه كنيد. شعر نيمايي، موج نو پسا مدرن، سپيد و غيره. در اين مقطع حساس از زندگي عاشقانه شما يك حرت شاعرانه به شدت توصيه ميشود:آگهي در روزنامه!
مثال: «محبوبه جان! ... ورود سبزت به بهار خسته زندگانيم در تن باغچه نالان حضور خويش هزاران بار سبز پر رنگ بادا! به قطر ديوارههاي تبله كرده و به سنگيني گلبرگ بر آب بركههاي شمالگان تو را از آن نقطه انتهايي قلب تپندهام ... دوست ميدارم! ... عشق هميشگي تو ... منوچهر!»
در اينجا حتي اگر احساس نداريد حتي اگر شعر بلد نيستيد هيچ عيبي ندارد فقط كافي است ته اسم همسرتان يك جان يا عزيزم بگذاريد. سپس ورودش را به يك جاي بد (جهنم، تابستان، كوير، كلبه متروكه و ....) به شدت ارج نهاده و او را به يك چيز خوب تشبيه كنيد (بهار، باران پاييزي، نوازنده گيتار عشق، نوگل خاطرنشان، و ...)
حالا هم شما خودتان را ـ كاملا شاعرانه ـ شيرين كردهايد و از جهت ديگر ورودتان را به زمره شاعران نوين تبريك ميگوييم.
بعد از ازدواج (زندگي مشترك)
كمي از ازدواج گذشته است. كمكم عشقها چهره واقعي خود را مينمايانند: «عزيزم عشق من پروانهي من / تو اي شمع و چراغ خانهي من / اگرچه خوبي و ناز و خوش اندام / عزيزم (زنيكه پس چي شد صبحانهي من؟!»
در مورد خانمها پيشنهاد ميشود به جاي عبارت صبحانه از ماهانه (نفقه مثلا) استفاده كنند،« عزيزم پس چي شد ماهانه من؟!» (در مواقع حساس استفاده از زنيكه و مرتيكه به جاي عزيزم، مانعي ندارد.)
- هر چند هر از گاهي براي گول زدن خودتان بد نيست نكتههاي مثبت زندگي مشترك را به رخ ديگران بكشيد: «ميان ماه من تا ماه گردون / تفاوت از دبي تا گرمسار است / اگر ماه شما شب ول ميگرده / عزيزم ماه بنده خانهدار است!»
(گويا جناب حافظ هم از اين بيت در جايي استفاده كرده است. امان از «تكثير غير مجاز» و يا به قول شيخ محيالدين سيف كاشاني كپي رايتتو بخورم!)
ديگر زندگي به اندازه كافي شيرين شده به عبارتي به {...} (پيتزا) خوردن افتادهايد.
ميتوانيد از همان اشعار قبلي با كمي ويرايش استفاده كنيد. حواستان باشد زياد تند نرويد.
بهانه تراشي بلند بالاترين عشق مني تو / تو زيباتر ز نيكول كيد مني تو!/ درسته عاشقت هستم عزيزم / فقط حيف كه يه مقدار كودني تو!
هر چند در اين شرايط گاهي منت كشي هم نياز داريد ـ يادتان باشد شما يك شاعر هستيد ـ توصيفهاي عاشقانه فراموش نشود!
خطا كردم. غلط خوردم، ببخشيد / اصن (اصلا) تو بچه انيشتني تو! / بيا آشتي بكن اي سيندرلا!/ بگو كه تا ابد فكر مني تو.
و نفرت كم كم ميرسد كه خدا را شكر بازار ترانهايش داغ داغ است.
، «الهي سقف آرزوت / خراب بشه روي سرت» و ساير ماجرا.
، «من ميرم از زندگي تو بيرون / يات باشه خونمو كردي ويرون ...»
، «برو برو يدگه سوت نزن! پارت نميشم!» (اين ديگر انتهايش است. واقعا انتظار نداريد كه من حقير نيمچه شاعر دست به توضيح و تفسير اين ابيات بزنم؟ و اادبياتا!)
و اما بعد از طلاق
شاعر چه زيبا ميتراود: «پشت سرم گفتي كه من درگير و قاطي با تيام / تف به مرامت عوضي! ... از سرتم زياديام!!.....»
شرمنده ! از ادامهاش معذوريم! (خودتان هرچي ناسزا بلديد بدهيد قافيه هم پيدا نكرديد بگوييد: ترانه پست مدرن است!)
در مرحله آخر عزيزان شاعر به دو دسته تقسيم ميشوند، يك عده از كرده خود پشيمان ميشوند و ميافتند در فاز منتكشي و يك عده ديگر هم ميروند تجديد فراش ميكنند! (خواستم بگويم يك عده در حسرت عشق از دست رفته ميسوزند كه ندايي از غيب گفت: باشه! به همين خيال باش!)
و اما چند نمونه مفيد در بابت منت كشي :
«{اسم زوج مطلقه ـ ترجيحا دو هجايي باشد) (مثل ميترا، ماني و ...)} چون! (از آوردن نازي به دليل احتمال چاپ نشدنش معذوريم!) بيا برگرد به خونه {همان اسم} همدم من!»
البته دوستاني كه اسم طرف مقابلشان چند هجايي است بارها تماس گرفتند و سوال كردند كه پس ما چي؟ متاسفانه بايد بگويم شرمنده! آخر خودتان حساب كنيد مثلا برويد شعر بخوانيد: «بيا برگرد به خونه ... سيف الله (كيومرث) همدم من!»؟ ميخواستيد آن اول كه آن شعرهاي رمانتيك را مينوشتيد فكر اين روزها را هم ميكرديد. چشمتان نرم دندتان كور.
اما در پايان براي آن دسته از عزيزان كه آنقدر اعتماد به نفسشان پايين هست كه با ديدن اين نمونهها هنوز باورشان نشده ميتوانند شعر عاشقانه بگويند، يك سري واژه ارائه ميدهيم كه در صورت نياز ميتوانيد آنها را بچينيد كنار هم، دو تا در ميان يك فعل (ترجيحا استادي) قرار داده و در مواقع لزوم (هرجا حس كرديد دلتان براي معشوقتان تنگ شده) اسم وي را با يك پسوند عزيزم و جانم، بچسبانید تنگش (در ضمن اين سيستم براي چند هجاييها هم قابل استعمال است!)
واژگان پيشنهادي: شعر ... شبنم ... ترنم ... پروانه ... باران ... مهتاب ... عشق ... ديوونه! (استفاده از ديوونه در بعضي جاها خيلي خوب است يعني ديگر نه عشق و اين حرفها ميباشيد. مثلا «ديوونه! خيلي ميخوامت» ... «رواني! دوستت دارم » ... «خاك بر سر! خيلي خاطر تو ميخوام» ... «آخه گوساله تو آدمي؟ عزيزم!» و ... ) لبخند ... خاكستر ... غزل ـ جويباران ـ چشمهسار ... اشك ... نجوا ... نيلگون ... مسافر ...
سبزينه ـ گيتار ـ نغمه زندگي ـ ترانه و نهايتا سه گانه طلايي بانو ـ غزل ـ غريبه! بد اميد داشتن روزهايي رويايي ... شبهايي مهتابي و بعد از ظهرهايي مرغابي . دستهاي همهتان نيلگون ... گيتارهايتان خوش ترنم ... گاوهاتان شير افشان و كارتهايتان هوشمند باد!
1- در اين دوره شاعر مجبور است خودش را به شدت عاشق نشان دهد. بايد به معشوق تفهيم شود كه اگر با او ازدواج نكند او از غصه صد در صد دق خواهد كرد و هيچ كس ديگري نميتواند او را خوشبخت كند در اين اشعار شاعر موظف است معشوق را به شدت تكريم و تا جايي كه ميتواند تشبيه بكند (ماه ـ نيلوفر آبي ـ تك سوار عشق ـ پري دريايي ـ سلطان قلبها ـ مهوش ! ـ ترنم بهار زندگي و ... ميتوانند مشبهبههاي خوبي باشند)! و همواره از زيبايي او در تعجب بوده و خلاصه كه از ته قلب به او عشق بورزد.
مثلا در جايي شاعر ميفرمايد:
«رنگ را از هر كجايي بياوريم رنگ چشمهاي شما را نخواهيم داشت» (يا چيزي با همين مضمون) و اين برهمه ما مبرهن است كه با سيستمهاي جديد ميشود رنگ مد نظر را تهيه كرد اما هدف شاعر از اين تخيل چيز ديگري است و مسلما اين بيت مقصود غايي شعر در آن دوران پيش از ازدواج است كه به عبارتي با اين جملات طرف را {...} كنيد. {گول مالیدن!}
شاعر براي عمليات هندوانه گذاري در غالب سوالي حياتي ميفرمايد «تو مانكني يا مدلي؟»
كه عملا اين استفهام انكاري (؟!) در اين ترانه اقتباسي از يك شعر كلاسيك است به اين ترتيب «بلند بالاترين عشق مني تو / تو زيباتر ز نيكول كيدمني تو! / تو جذابي، لطيفي، خوشبر و رو .../ نميدانم مدل يا مانكني تو؟»
2- در نامههاي عاشقانه دختران نيز نمونههاي منظومي ديده شده به اين ترتيب «گل سرخ و سفيد ارغواني ... فراموشم نكن تا ميتواني»
يا ... «گل زرد و بنفش لوله فراموشم نكن {نام طرف مقابل ترجيحا دو هجايي} كوتوله!» (به عنوان مثال شهرام! يا اصغر! )
« نمكدان بي نمك شوري ندارد ... دل من طاقت دوري ندارد!»
البته اينها يك مقداري طنز است. اما به هر حال جماعت نسوان ـ نميدانم چرا؟! ـ به شدت اصرار دارند در نامههاي عاشقانه ـ طنازانه استفاده كنند كه ما پيشنهاد ميكنيم نكنيد. مثلا استفاده از صفت «كوتوله» در اين ابيات صرفا به اين دليل است كه شاعر قصد دارد قضيه را با يك طنز زير پوستي كمي تلطيف كند و سپس حرفهاي عاشقانه بعدي را در متن ابراز دارد. اما به هر حال اعتراف ميكنم به علت صغر سن عاشقان گرامي در اين برهه، اشعار ممكن است پختگي لازم را نداشته باشند.
ناگفته نماند برخي منتقدان ادبی اين ابيات را ناشي از پختگي بيش از حد شاعران ميدانند تا جايي كه معتقدند در بيت اول ترتيب رنگها اين گونه بوده: گل سبز و سفيد و ارغواني و از آنجايي كه ارغواني در مايههاي قرمز است. اين سه رنگ تركيبي از پرچم ايران است و شاعر قصد داشته علاوه بر ابراز عشق خود به معشوق در يك حركت زير متنيك عرق ملي و ميهن پرستي خود را نيز نشان دهد.
3- در جاي ديگر (وقتي قضيه ازدواج جديتر ميشود) در قالب ترانهاي بس غني چنين ميشنويم:
يا «يك پسري مثل من عاشق و بيقراره »
يه دختري مثل تو چرا باور نداره» (و حقيقتا چرا؟!)
كه اين از شاهكارهاي ادبيات عاشقانه است كه هنرمند با نهايت خلوص و صراحت لهجه، عشق خود به معشوق را ابراز و اظهار ناتواني ميكند در برابر ناملايمتهاي معشوق هر چند كه در ادامه ترانه ذكر ميشود آره آره دوستت داره! و با صوتي حزين چنين تاكيد ميكند كه اُاُ اُاُ ... و به اين ترتيب خيال شاعر را راحت كرده و ميگويد «ببين اگه راستش رو بگي چقدر خوبه!»
4- و اما نمونه ديگري كه در دسته دوم جاي ميگيرد ترانهاي است كه جزء شاهكارهاي موسیقايي رمانتيك دستهبندي شده و بعيد ميدانم تاكنون هيچ منتقدي توانايي نقد آن را در قلم خويش ديده باشد.
سرودن اين سبك شعر عاشقاني در نزديكيهاي ازدواج صورت ميگيرد كه يكي از طرفين به ديگري مشكوك شده و يا ظاهرا ميخواهد مشكوك بازي دربياورد كه مچ طرف را بگيرد و به گونهاي او را در بوته امتحان قرار دهد.
به عنوان مثال شاعر چنين ميفرمايد: «ديشب اومدم خونهتون نبودي ... راستشو بگو كجا رفته بودي؟»
اين بيت جدا از داشتن مفاهيم عاشقانه زير پوستي، مردانگي و غيرت را نيز ثابت ميكند.
و از آن سو ... دختر! اينگونه ذكر ميكند: «به خدا رفته بودن سقا خونه دعا كنم ... شمعي كه نذر كرده بودم واسه تو ادا كنم...»
كه در اين بيت دوم ... پايبندي معشوق به عاشق كلا ثابت ميشود و در ضمن اشاره به باورهاي فرهنگي طرفين نيز دارد.
اين ابيات جدا از داشتن مفاهيم غايي عاشقانه در بطن خود از جانب برخي متخصصين به عنوان شروع سبك مناظره نويسي در ادبيات فارسي نيز محسوب ميشود.
(هر چند دوباره شاعر براي محكم كاري هم كه شده ذكر ميكند «تو رو با رقيب من ديدهاند تو جاجرود/ كه با او گرم سخن نشسته بودي لب رود!»
در اين جا شاعر كه همان عاشق است دست روي نقطه بسيار حساسي ميگذارد كه من اگر جاي دختره بودم بهم بر ميخورد...
فكر كن! اما ببين دختره چقدر يارو را ميخواسته كه باز قسم ميخورد و انكار ميكند: «دروغ ميگن دروغ ميگن... به خدا دروغ ميگن ... ديگه از اين حرفا نزن!»
هر چند مورخين و متخصصين معتقدند «حتما دختره هم يك ريگي به كفشش بوده كه آنقدر ضايع بازي درميآره» ... حالا ديگر عاقلان دانند.
در حين ازدواج (سر سفره عقد)
5- «نامزدمه ميخوامش / دنبالشم ميخوامش / هر چي دارم تو دنيا / ميخوام بشه به نامش»
خلاصه به اين ترتيب! (حالا پي ماجرا را بگيريد، يارو از دار دنيا يك پيكان 64 اگر بيشتر داشته باشد!)
راستش سر سفره عقد خيلي توانستيم به طرفين نزديك شويم صرفا اين را شنيدهايم:
«بادابادا مبارك بادا!» (اين بادا جمع «باد» است و به عبارتي «نسيم» كه اشاره دارد به همان «نسيم عشق» كه يك آقاي حافظ نامي هم گويا در جايي فرموده «چه خوشا خنك نسيمي كه ز كوي دلبر آيد»، كه اين خيلي به بحث شاعرانه و حرفهاي ما مربوط نميشود)
اشعار حين ازدواج
6- حالا وقت آن است سبكهاي شعري ديگري را نيز تجربه كنيد. شعر نيمايي، موج نو پسا مدرن، سپيد و غيره. در اين مقطع حساس از زندگي عاشقانه شما يك حرت شاعرانه به شدت توصيه ميشود:آگهي در روزنامه!
مثال: «محبوبه جان! ... ورود سبزت به بهار خسته زندگانيم در تن باغچه نالان حضور خويش هزاران بار سبز پر رنگ بادا! به قطر ديوارههاي تبله كرده و به سنگيني گلبرگ بر آب بركههاي شمالگان تو را از آن نقطه انتهايي قلب تپندهام ... دوست ميدارم! ... عشق هميشگي تو ... منوچهر!»
در اينجا حتي اگر احساس نداريد حتي اگر شعر بلد نيستيد هيچ عيبي ندارد فقط كافي است ته اسم همسرتان يك جان يا عزيزم بگذاريد. سپس ورودش را به يك جاي بد (جهنم، تابستان، كوير، كلبه متروكه و ....) به شدت ارج نهاده و او را به يك چيز خوب تشبيه كنيد (بهار، باران پاييزي، نوازنده گيتار عشق، نوگل خاطرنشان، و ...)
حالا هم شما خودتان را ـ كاملا شاعرانه ـ شيرين كردهايد و از جهت ديگر ورودتان را به زمره شاعران نوين تبريك ميگوييم.
بعد از ازدواج (زندگي مشترك)
كمي از ازدواج گذشته است. كمكم عشقها چهره واقعي خود را مينمايانند: «عزيزم عشق من پروانهي من / تو اي شمع و چراغ خانهي من / اگرچه خوبي و ناز و خوش اندام / عزيزم (زنيكه پس چي شد صبحانهي من؟!»
در مورد خانمها پيشنهاد ميشود به جاي عبارت صبحانه از ماهانه (نفقه مثلا) استفاده كنند،« عزيزم پس چي شد ماهانه من؟!» (در مواقع حساس استفاده از زنيكه و مرتيكه به جاي عزيزم، مانعي ندارد.)
- هر چند هر از گاهي براي گول زدن خودتان بد نيست نكتههاي مثبت زندگي مشترك را به رخ ديگران بكشيد: «ميان ماه من تا ماه گردون / تفاوت از دبي تا گرمسار است / اگر ماه شما شب ول ميگرده / عزيزم ماه بنده خانهدار است!»
(گويا جناب حافظ هم از اين بيت در جايي استفاده كرده است. امان از «تكثير غير مجاز» و يا به قول شيخ محيالدين سيف كاشاني كپي رايتتو بخورم!)
ديگر زندگي به اندازه كافي شيرين شده به عبارتي به {...} (پيتزا) خوردن افتادهايد.
ميتوانيد از همان اشعار قبلي با كمي ويرايش استفاده كنيد. حواستان باشد زياد تند نرويد.
بهانه تراشي بلند بالاترين عشق مني تو / تو زيباتر ز نيكول كيد مني تو!/ درسته عاشقت هستم عزيزم / فقط حيف كه يه مقدار كودني تو!
هر چند در اين شرايط گاهي منت كشي هم نياز داريد ـ يادتان باشد شما يك شاعر هستيد ـ توصيفهاي عاشقانه فراموش نشود!
خطا كردم. غلط خوردم، ببخشيد / اصن (اصلا) تو بچه انيشتني تو! / بيا آشتي بكن اي سيندرلا!/ بگو كه تا ابد فكر مني تو.
و نفرت كم كم ميرسد كه خدا را شكر بازار ترانهايش داغ داغ است.
، «الهي سقف آرزوت / خراب بشه روي سرت» و ساير ماجرا.
، «من ميرم از زندگي تو بيرون / يات باشه خونمو كردي ويرون ...»
، «برو برو يدگه سوت نزن! پارت نميشم!» (اين ديگر انتهايش است. واقعا انتظار نداريد كه من حقير نيمچه شاعر دست به توضيح و تفسير اين ابيات بزنم؟ و اادبياتا!)
و اما بعد از طلاق
شاعر چه زيبا ميتراود: «پشت سرم گفتي كه من درگير و قاطي با تيام / تف به مرامت عوضي! ... از سرتم زياديام!!.....»
شرمنده ! از ادامهاش معذوريم! (خودتان هرچي ناسزا بلديد بدهيد قافيه هم پيدا نكرديد بگوييد: ترانه پست مدرن است!)
در مرحله آخر عزيزان شاعر به دو دسته تقسيم ميشوند، يك عده از كرده خود پشيمان ميشوند و ميافتند در فاز منتكشي و يك عده ديگر هم ميروند تجديد فراش ميكنند! (خواستم بگويم يك عده در حسرت عشق از دست رفته ميسوزند كه ندايي از غيب گفت: باشه! به همين خيال باش!)
و اما چند نمونه مفيد در بابت منت كشي :
«{اسم زوج مطلقه ـ ترجيحا دو هجايي باشد) (مثل ميترا، ماني و ...)} چون! (از آوردن نازي به دليل احتمال چاپ نشدنش معذوريم!) بيا برگرد به خونه {همان اسم} همدم من!»
البته دوستاني كه اسم طرف مقابلشان چند هجايي است بارها تماس گرفتند و سوال كردند كه پس ما چي؟ متاسفانه بايد بگويم شرمنده! آخر خودتان حساب كنيد مثلا برويد شعر بخوانيد: «بيا برگرد به خونه ... سيف الله (كيومرث) همدم من!»؟ ميخواستيد آن اول كه آن شعرهاي رمانتيك را مينوشتيد فكر اين روزها را هم ميكرديد. چشمتان نرم دندتان كور.
اما در پايان براي آن دسته از عزيزان كه آنقدر اعتماد به نفسشان پايين هست كه با ديدن اين نمونهها هنوز باورشان نشده ميتوانند شعر عاشقانه بگويند، يك سري واژه ارائه ميدهيم كه در صورت نياز ميتوانيد آنها را بچينيد كنار هم، دو تا در ميان يك فعل (ترجيحا استادي) قرار داده و در مواقع لزوم (هرجا حس كرديد دلتان براي معشوقتان تنگ شده) اسم وي را با يك پسوند عزيزم و جانم، بچسبانید تنگش (در ضمن اين سيستم براي چند هجاييها هم قابل استعمال است!)
واژگان پيشنهادي: شعر ... شبنم ... ترنم ... پروانه ... باران ... مهتاب ... عشق ... ديوونه! (استفاده از ديوونه در بعضي جاها خيلي خوب است يعني ديگر نه عشق و اين حرفها ميباشيد. مثلا «ديوونه! خيلي ميخوامت» ... «رواني! دوستت دارم » ... «خاك بر سر! خيلي خاطر تو ميخوام» ... «آخه گوساله تو آدمي؟ عزيزم!» و ... ) لبخند ... خاكستر ... غزل ـ جويباران ـ چشمهسار ... اشك ... نجوا ... نيلگون ... مسافر ...
سبزينه ـ گيتار ـ نغمه زندگي ـ ترانه و نهايتا سه گانه طلايي بانو ـ غزل ـ غريبه! بد اميد داشتن روزهايي رويايي ... شبهايي مهتابي و بعد از ظهرهايي مرغابي . دستهاي همهتان نيلگون ... گيتارهايتان خوش ترنم ... گاوهاتان شير افشان و كارتهايتان هوشمند باد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر