آورده اند شخصی درگذرگهی پیاده عبور می نمود ناگاه جوراب وی پاره همی گشتی وچون کفش ازنوع تابستانی بودی عیب رانمایان کردی دل نگران چگونه پاره گی ازخلق پنهان نمودی ناگاه چشم وی برجماعتی افتاد متمول باظاهری آراسته وکفشهایی مرغوب لاکن جوراب برپای نداشتندی بالفور خود رابه خلوتی رسانده وهر دولنگه جوراب ازپای بدرکرده باسربلندی راه همی رفتی وخدای راشکرنمودی که دراین دیارچنین رسم پدیدارگشتی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر