‏نمایش پست‌ها با برچسب ازدواج. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب ازدواج. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

حرف خانم و آقا بطور جداگانه


این جا، در آغوش كاناپه مهربانم نشسته ام و مثل هميشه موهاي سينه ام را با دو انگشتم مي پيچانم تا در هم تنيده شوند و به شكل موشك درآيند. بعد، چند موشك ديگر درست مي كنم تا از لحاظ توان تسليحاتي قوي تر شوم.. هر كدام از اين موشكها توان حمل يك كلاهك هسته ايي را دارند. فقط كافي است سينه ام را به سمت اسرائيل بچرخانم و نافم را فشار دهم...صداي زنگ آيفون تمركزم را به هم مي زند. نگاهي به مانيتور آيفون مي اندازم و يك زن را مي بينم كه ابلهانه به دوربين زُل زده است. چقدر احمق و آشنا به نظر مي رسد...خداي من! زنم است!...يك ماهي مي شود كه با خاله خان باجي هاي فاميل يك تور ايرانگردي تشكيل داده اند. چقدر زود يكماه تمام شد!

مثل هميشه آسانسور لعنتي خراب است و مجبور شدم چمدانهاي سنگين را از پله ها بالا بياورم...وسط اتاق بغلم مي كند. لباسش بوي عرق و دود گازوئيل مي دهد...گونه هايش هم شور است.

وقتي به حمام رفت خانه را وارسي ميكنم تا چيز شك برانگيزي بر حسب تصادف اين گوشه كنارها پيدا نكند، چون آنوقت مجبورم كل اين هفته را براي اثبات بي گناهي ام حرف بزنم. يكي از چمدانها را باز مي كنم تا دليل سنگيني بيش از حدش را بفهمم. خدايا! اينجا يك بازار "سيد اسماعيل" كوچك است!...صداي نا مفهومش از حمام به گوش مي رسد كه اين خود دليلي بر آن است كه ديوانه تر شده، چون قبلا با خودش حرف نمي زد.

وقتي از حمام بيرون آمد حوله اش را مثل عمامه سند باد دور سرش پيچيد و خودش را روي كاناپه ام انداخت. هزار با گفته ام كاناپه مثل مسواك، يك وسيله شخصي است و دوست ندارم كسي خودش را روي كاناپه ام پرت كند...اينهمه جا...برود براي خودش يك كاناپه دست و پا كند...اه اه...

مشغول حرف زدن است و من تمام حواسم به آن دسته از موهايش است كه از لاي حوله بيرون افتاده و از نوكش قطره قطره روي كاناپه ام آب مي چكد. مي پرسم برايم چه سوغاتي آورده...موثر بود. مثل پنگوئن به سمت چمدانهاي آنطرف اتاق دويد و من فرصت پيدا مي كنم تا طوري روي كاناپه لم بدهم که ديگر جايي براي دوباره نشستنش باقي نماند... مثل شعبده بازها از داخل چمدانها خرت و پرتهاي رنگي در مي آورد و نشانم مي دهد. به گمانم براي من خريده. وانمود مي كنم كه خيلي ذوق زده شده ام و برايش اطوارهاي عاشقانه در مي آورم. كاش بشود دوباره سفر برود. حيف من.

***

چقدر زود تمام شد...دوباره مجبورم برگردم در آن خراب شده و هر روز شاهد مردي باشم كه مثل ديوانه ها روي كاناپه كوفتي اش مي نشيند و با موهاي سينه اش موشك درست مي كند.

مجبورم بغلش كنم و خودم را ذوق زده نشان بدهم. تنش بوي عرق مي دهد. نگاه كن موهاي سينه اش دوباره فر خورده...شك ندارم قبل از آمدنم حسابي مشغول خل بازيهايش بوده. مايه آبرو ريزي و خجالت.

اصلا در حمام حواسم نبود كه بلند بلند به بخت بدم لعنت مي فرستم، هرچند مي دانم نشنيده چون يا يكي از چمدانها را باز كرده و فضولي مي كند يا خانه را وارسي مي كند تا مدرك جرمي باقي نگذارد. عمدا همه موهايم را در حوله نپيچيدم تا كاناپه اش را خيس كنم. وقتي مثل بچه ها حرص كاناپه بد تركيبش را ميخورد قيافه اش حسابي ديدني است. دلم برايش مي سوزد و مي روم تا سوغاتش را نشانش دهم. نگاه كن خداي من. كدام احمقي است كه وقتي ببيند بعد از يك ماه برايش يك مايو بنفش راه راه و يك جفت جوراب پشمي سوغات آورده اند اينقدر ذوق كند...واقعا حيف من.

عشق چيست؟


شاگردی از استادش پرسید:" عشق چست؟ "
استاد در جواب گفت: " به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی! " شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.
استاد پرسید: "چه آوردی؟ " و شاگرد با حسرت جواب داد: " هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم ."
استاد گفت: " عشق یعنی همین! "
شاگرد پرسید: " پس ازدواج چیست؟ " استاد به سخن آمد که : " به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی! " شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت . استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: " به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم."
استاد باز گفت: ازدواج هم یعنی همین" !!!

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

طنز ازدواج يك پسر(آموزش بدست آوردن عشق )!!!


پدر: دوست دارم با دختري به انتخاب من ازدواج کني
پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم
پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بيل گيتس است
پسر: آهان اگر اينطور است ، قبول است

پدر به نزد بيل گيتس مي رود و مي گويد:
پدر: براي دخترت شوهري سراغ دارم
بيل گيتس: اما براي دختر من هنوز خيلي زود است که ازدواج کند

پدر: اما اين مرد جوان قائم مقام مديرعامل بانک جهاني است
بيل گيتس: اوه، که اينطور! در اين صورت قبول است

بالاخره پدر به ديدار مديرعامل بانک جهاني مي رود
پدر: مرد جواني براي سمت قائم مقام مديرعامل سراغ دارم
مديرعامل: اما من به اندازه کافي معاون دارم!
پدر: اما اين مرد جوان داماد بيل گيتس است!
مديرعامل: اوه، اگر اينطور است، باشد

و معامله به اين ترتيب انجام مي شود ................
نتيجه اخلاقي: حتي اگر چيزي نداشته باشيد باز هم مي توانيد
چيزهايي بدست آوريد. اما بايد روش مثبتي برگزينيد!

100 سوال طنز که میتوانید از دوست دختر یا نامزد خود بپرسید !


به دلایل مختلف ، خیلی از پسرها همیشه به دنبال این هستند که در اولین ملاقات خود ، پشت سرهم سوألهایی از دوست دختر خود بپرسند ، شما چطور ؟ دلایلتان چیست ؟
شاید می خواهید روز ولنتاین بهتری را تدارک ببینید ؟
یا اینکه با او خودمانی تر بشوید؟
شاید هم اولین بار است و هول شده اید و نمی دانید چطور سر صحبت را باز کنید ؟

در اینجا به 100 سوأل که می توانید شما را از آن حالت یخ بودن درآورد و وادار به صحبت کند ، اشاره کرده ایم ، آنها را یکبار بخوانید و بعد نظر دهید ، موافقید؟!

و لطفا" بخاطر داشته باشید ، همه ی این سوالها جنبه ی طنز دارد ، اگر فهرستی کامل از همه ی آنها را به یکباره جلوی روی دوست دختر خود قرار دهید ، مسلما" او وحشت زده ، از شما فراری می شود ، مطمئنا" دوست ندارید که این طور شود ؟!!
تنها هر بار دو یا سه تا از آن را انتخاب کنید تا سر صحبت را باز کنید .
حتما" شما هم بارها و بارها در برخورد با مردم چیزهای عجیبی دیده اید و از آن درس عبرت گرفته اید ، شاید افراد با هم فرق کنند ولی تقریبا" در یک مواردی با هم شبیه اند ، بطور مثال ، شاید دوست دختر جدید شما هم بخواهد در مواقعی شما را غافلگیر کند ، مراقب باشید !!
او را مجبور نکنید به سوالاتی که مایل نیست ، یا خود را تحت فشار می بیند ، پاسخ دهد . بهتر است در پرسش موضوعات محرمانه و شخصی او بسیار محتاط باشید ، به خصوص اگر هنوز با هم خیلی صمیمی نشده اید .

1- بهترین شغل شما تا کنون چه بوده ؟

2- بدترین شغل شما چه بوده ؟

3- اسامی تمام جاهایی را که تا به حال در آن مشغول بوده ای را بگویید ؟

4- بهترین دوست شما چه کسی است ؟

5- در مورد خانواده خود حرف بزنید ؟

6- در مورد وابستگان خود صحبت کنید ؟

7- اولین ماشین شماچه بوده ؟

8- هنرپیشه مورد علاقه شما کیست ؟

9- سرگرمی های مورد علاقه شما چیست ؟

10- چه آهنگهایی را دوست داری ؟

11- مهم ترین تغییرات و تحولات در زندگی شما چه بوده ؟

12- اولین دوست دختر / دوست پسر خود چه کسی بود ؟

13- اولین باری که کسی را بوسیدی با چه کسی و کی بود؟

14- وحشتناک ترین کاری که تا به حال کرده ای چه بوده ؟

15-تا به حال دستگیر شده اید ؟

16- وابستگی سیاسی دارید ؟

17- تا به حال به فرد دلخواه خود رای داده اید ؟

18- دارو مصرف می کنید ؟

19- خرید کردن را دوست دارید ؟

20- در چه وقت احساس راحتی می کنید ؟

21- اگر تنها باشید دوست دارید چه کار کنید ؟

22- آیا تا به حال یک شب تا صبح بیدار مانده اید ؟

23- اهل پس انداز هستید ؟

24- پول خود را بیشتر صرف چه چیزهایی می کنید ؟

25-اگر یک چک پول 100 هزاری پیدا کنید ، چه میکنید ؟

26- آیا بچه دوست دارید ؟

27- فکر می کنی از عهده تربیت یک بچه بر می آیید ؟!

28- به نظر شما والدین خوب ، چه خصوصیاتی دارند ؟

29- آیا شما فرد رمانتیکی هستید ؟

30- تا به حال حیوان خانگی داشته ای ؟ آیا شده آن را گم کنید ؟

31- سگ یا گربه ؟

32- حیوانات خانگی شما مشکلی ندارند ؟!

33- موقع خواب چه لباسی می پوشید ؟

34- اگر قرار باشد شبی بیدار باشید ، نوع غذای دلخواه نیمه شب شما چیست ؟

35- اهل ورزش هستید ؟

36- تا به حال محبت پدر و مادر خود را دیده اید ؟!!

37- آیا کره بادام زمینی دوست داری یا ...؟؟

38- از چه غذایی بیزارید ؟

39- چه غذایی را بیشتر از همه دوست دارید ؟

40- نوشیدنی مورد علاقه شما چیست ؟

41-بهترین روز شما چه روزی است ؟

42- چند عدد سی دی دارید ؟!

43- چند عدد دی وی دی دارید ؟!

44- برای چه چیزهایی پول خرج می کنید ؟

45- آیا چیز غیر عادی در شما وجود دارد ؟

46- بالای سر تخت شما معمولا" چه چیزهایی است ؟

47- به نظر خودتان شما خسیس هستید یا مقتصد ؟!

48-آیا همزمان عاشق دو نفر شده اید ؟!!

49- چه رتبه ای را در دبیرستان داشته اید ؟

50 – معلم خود را دوست داشتی ؟

51 – کسی از فامیل شما تا به حال به زندان رفته است ؟

52- پیتزای مورد علاقه شما چیست ؟

53 – قهوه را تلخ دوست دارید یا با شیر ؟

54- آیا لیوان شما همیشه پر است یا نیمه خالی است ؟

55- آیا سوء تعذیه دارید یا تا به حال با آن مواجه شده اید ؟

56- تا حالا از گاو شیر دوشیده ای !؟

57- تا به حال گاوی به شما حمله کرده است ؟

58- عادت دارید دوش بگیرید یا حمام وان ؟!!

59- مناطق کوهستانی را دوست دارید یا سواحل دریا ؟

60- ترجیج می دهید با کدامیک سفر کنید ؟ هواپیما ، قطار ، ماشین ؟

61- فیلم های مورد علاقه شما چیست ؟

62- بدترین فیلمی که تا به حال دیده اید چه بوده ؟

63- بهترین کنسرتی که رفته ای چه بوده ؟

64- نوشیدنی گاز دار ،بدون قند یا فقط قهوه ؟

65- بهترین تعطیلات شما کی بوده ؟

66-اگر قرار باشد همین فردا بازنشست بشوید ،دوست دارید چه کار کنید ؟

67- بدترین تعطیلات شما کی بوده ؟

68- سه مکانی را که واقعا" دوست دارید ببینید کجاست ؟

69- بدترین رئیس شما چه کسی بوده ؟

70- کاری را که واقعا" قادر به انجام آن نیستید ، چیست ؟

71- دوست داشتید چه نیروهای خارق العاده ای را داشته باشید ؟!

72- تا به حال پیغامی داشته اید !!؟

73- در تصور شما یک شام رمانتیک واقعی چیست ؟

74- عجیب ترین خریدی که تا به حال کرده اید چیست ؟

75- موقعی که به بی پولی مواجه شدید چه طور پول را جور کرده اید ؟

76- تا به حال خون اهدا کرده اید ؟

77- در مورد کدام تفریحات خود مثل ، مسابقات ورزشی ، کنسرت ، .... بدون آنکه به قیمت بلیط آن اهمیت دهید ، پول می دهید ؟

78- آیا تا به حال برنده جایزه نقدی شد ه اید ؟

79- آیا تا به حال در قرعه کشی برنده شده اید ؟

80- با جوایز خود در قرعه کشی چه کار کرده اید ؟

81- آیا شما وسواسی هستید ؟

82- چه کسانی را اصلا" نمی توانید تحمل کنید ؟

83- جای شلوغ را ترجیح می دهی یا خلوت ؟

84- دوست دارید چه قدر زنده باشید و زندگی کنید ؟

85- اختلالی در شنوایی یا بینایی خود دارید ؟

86- آیا تا به حال با دختری دعوا کرده اید ؟

87- خودت فکر می کنی لوس هستید ؟

88- تند خو هستید ؟

89- به نظر شما یک مرد جذاب چه کسی است ؟

90- چه چیزهایی ذوق شما را فرو می نشاند ؟

91- آیا در بدنتان خالکوبی دارید ؟

92- آیا در بدنتان Bodypainting دارید ؟

93- جایی از بدنتان را سوراخ کرده اید (Piercings) ؟

94- آیا تا به حال جراحی پلاستیک انجام داده اید ؟

95- آیا به کامپیوتر خیلی عادت دارید ؟

96- آیا لباس های Trekee( تریکو) می پوشید ؟

97- آیا با آلات موسیقی آشنا هستید ؟

98- تا حالا عضو گروهی ( موسیقی ، برنامه رادیویی ، ....) بودید ؟

99- چه وقتهایی بیشتر از همه دست و پای خود را گم می کنید ، یا خجالت میکشید ؟

100- کنار ساحل دریا چگونه می گردید ؟!!

خوشتان آمد ؟! با پرسیدن تدریجی و دفعه ای این سوالات می توانید ، سر صحبت را به نوعی باز کنید و از لحظات خود لذت ببرید .

حکایت ماه عسل و مراحل ازدواج


گویند: پسری قصد ازدواج داشت.

پدرش گفت: بدان ازدواج سه مرحله دارد.

مرحله اول ماه عسل است كه در آن تو صحبت می‌كنی و زنت گوش می‌دهد.

مرحله دوم او صحبت می‌كند و تو گوش می‌كنی،

اما مرحله سوم كه خطرناكترین مراحل است

و آن موقعی است كه هر دو بلند بلند داد می‌كشید و همسایه‌ ها گوش می‌كنند

۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

دختر زیبا در مهمانی


در دانشگاه استنفورد ، استاد در حال شرح دادن مفهوم بازاریابی به دانشجویان خود بود:

شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، به این میگن بازاریابی مستقیم


شما در یک مهمانی به همراه دوستانتون ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله یکی از دوستاتون میره پیش دختره ،به شما اشاره می کنه و می گه : " اون پسر ثروتمندیه ، باهاش ازدواج کن" ، به این میگن تبلیغات


شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و شماره تلفنش رو می گیرین ، فردا باهاش تماس می گیرین و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، به این میگن بازاریابی تلفنی


شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله کراواتتون رو مرتب می کنین و میرین پیشش ، اون رو به یک نوشیدنی دعوت می کنیین ، وقتی کیفش می افته براش از روی زمین بلند می کنین ، در آخر هم براش درب ماشین رو باز می کنین و اون رو به یک سواری کوتاه دعوت می کنین و میگین : " در هر حال ،من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج می کنی؟" ، به این میگن روابط عمومی



شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین که داره به سمت شما میاد و میگه : "شما پسر ثروتمندی هستی ، با من ازدواج می کنی؟" ، به این می گن شناسایی علامت تجاری شما توسط مشتری



شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، بلافاصله اون هم یک سیلی جانانه نثار شما می کنه ، به این میگن پس زدگی توسط مشتری



شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" و اون بلافاصله شما رو به همسرش معرفی می کنه ، به این می گن شکاف بین عرضه و تقاضا



شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، ولی قبل از این که حرفی بزنین ، شخص دیگه ای پیدا می شه و به دختره میگه : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" به این میگن از بین رفتن سهم توسط رقبا



شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، ولی قبل از این که بگین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، همسرتون پیداش میشه ، به این میگن منع ورود به بازار



شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. سعی می کنید به ش کم محلی کنید تا از شما خوش اش بیاد، اون هم فمینیست از آب در می آد و برایِ در اومدنِ چشِ شما دستِ دوست تون رو می گیره و با هم می رن سان فرانسیسکو. به این می گن اشتباهِ استراتژیک در بازاریابی.



شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و مؤدبانه یه یه شاخه گلِ سرخ به ش می دید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»، اما اون گل رو توی سرتون می زنه، چون شدیداً استقلالیه. به این می گن اشتباهِ تاکتیکی در بازاریابی.



شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛همون لحظه یه دختر دیگه که قبلا با همین کلمات گولش زده بودید سروکلش پیدا می شه و رسواتون میکنه

به این میگن تاثیرسوء سابقه در بازار.


شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛همون لحظه پاتون میره روی پوست موز و جلوی طرف ولو می شید به این میگن ضایع شدگی مفرط یا فقدان ثبات در بازار.



شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می خواهید بگید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ که یک هو یک دختر زیباتر از اون رو پشت سرش می بینید فورا مسیر رو عوض می کنید و به سمت دختر جدید می رید.

به این میگن چشم چرانی، نه ببخشید تحلیل لحظه به لحظه بازار.


شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ اونهم با شعف خاصی برمی گرده و لبخند می زنه ، شما که بادیدن چهره 60 ساله اون به اشتباه خودتون پی بردید سرخ و سفید شده و مجبورید برای رهایی آسمون ریسمون ببافیدبه این میگن بدبیاری یا خطای بازار



شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. به جایِ این که جلو برید و بگید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ به مادرتون می گید که با مادرش تماس بگیره و قرار خواستگاری رو بذاره. به این می گن بازاریابی سنتی.



شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ اون هم با دوست اش صحبت می کنه و در موردِ شما توضیح می ده و شما با هردوی اونا ازدواج می کنید. به این می گن بازاریابی دهان به دهان!



شما در یک مهمانی ، دخترِهای بسیار زیبایِ فراوانی رو می بینید و ازشون خوش تون می آد. سرگردان می شید که جلو کدوم برید و بگید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن بعد ما می تونیم با هم بیش از دوبچه داشته باشیم»؛ به این میگن فقدان استراتژی در بازار

۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

ازدواج از دید دخترها در سنین مختلف(طنز)


اگر دوست دارید وقتى به خانه میآیید ؛ یكى دور و برتان بچرخد و خودش را برایتان لوس بكند و نشان بدهد كه از دیدن شما واقعا خوشحال است...


اگر دوست دارید وقتى غذا مى پزید ؛ یكى باشد كه هر چه جلویش بگذارید با علاقه بخورد و هیچوقت هم نگوید كه دستپخت مامان جانش بهتر از دستپخت شماست...


اگر دوست دارید كسی را داشته باشید كه همیشه ی خدا برای بیرون رفتن از خانه حاضر یراق باشد و هر روز و هر ساعتى كه شما بخواهید همراه شما به كوچه و خیابان بیاید...


اگر دوست دارید كسی را داشته باشید كه هیچوقت كانال های تلویزیون را به میل خودش عوض نكند و به فوتبال هم علاقه اى نداشته باشد ؛ اما همپای شما تا بوق شب پای تلویزیون بنشیند و فیلم هاى رمانتیك تماشا كند...


اگر كسى را میخواهید كه هیچوقت بهانه های الكى نمى تراشد و از شما ایراد های بنى اسراییلى نمى گیرد...


اگر كسى را میخواهید كه برایش اهمیت ندارد كه شما زشت اید یا زیبا ؛ چاق اید یا لاغر ؛ پیرید یا جوان...


اگر كسى را مى خواهید كه همواره به حرف های شما گوش میدهد و بدون قید و شرط دوست تان دارد...
توصیه میكنم كه یك سگ بخرید

۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

فواید ازدواج مجدد


از عصر حجر تا کنون ، اين نکته بر هيچ مرد متأهلي پوشيده نبوده که اقدام به ازدواج مجدد ، محاسن بيشماري را براي وي به دنبال خواهد داشت که سبب افزايش سطح آگاهي ، دانش ، شناخت و در نتيجه ، افزايش ميزان پايبندي اش به زندگي مشترک خواهد شد !

در زير ، چند نمونه از اين محاسن بيان شده ، باشد که مطالعه آنها سبب افزايش { ببخشید } منظورم اين بود که سبب کاهش ميزان اقدام به ازدواج مجدد در جامعه گردد !

1 - با مطلع شدن همسرتان از اين اقدام شما در کمتر از چند دقيقه ، هر چه بيشتر به سرعت انتقال اطلاعات در جهان کنوني که عصر ارتباطات مي باشد ، پي خواهيد برد !


2 - با لو رفتن اين قضيه ، دوستان راز نگهدارتان را از دشمنان راز گشا ، باز خواهيد يافت !


3 - با مورد ضرب و شتم قرار گرفتن از سوي همسرتان ، ميزان نيرو و زور بازوان او را خواهيد فهميد و در خواهيد يافت که در ادامه زندگي مي توانيد مثل کوه به او تکيه کنيد و از هيچ چيز نهراسيد !

4 - با پرتاب شدنتان از پنجره منزل به بيرون ، بيش از پيش ، محاسن گرفتن خانه در طبقات همکف آپارتمان را درک خواهيد کرد و تا آخر عمر ، هيچگاه خانه اي در طبقات فوقاني نخواهيد گرفت !


5 - با اصابتتان به زمين و خورد و خمير شدنتان ، اهميت ورزش و ورزش کار بودن را در خواهيد يافت و بعد از آن سعي مي کنيد آمادگي جسماني تان را بالا ببريد تا با اين صدمات از پاي در نياييد !


6 - با آواره شدنتان در کوچه و خيابان در سرماي 28 درجه زير صفر ، بيش از هر زمان ديگري به ارزش کانون گرم خانواده پي خواهيد برد !


7 - با گذشت چند ساعت و احساس گرسنگي کردن ، قدر دستپخت همسرتان را که تاکنون معتقد بوديد افتضاح است و اگر موش هم آنرا بخورد ، مسموم مي شود ! را خواهيد دانست !


8 - با ابراز پشيماني از اين اقدام نزد همسرتان ، به ارزش و تاثير به کار بردن الفاظي چون : غلط کردم ، {....} خوردم ، بي جا کردم ، منو ببخش ، ديگه تکرار نمي شه و .... پي خواهيد برد !


9 - با رد شدن ابراز پشيماني از سوي همسرتان و تصميم گرفتن به خريد يک هديه ترجيحاً طلايي بعنوان منّت کشي براي وي ، تورّم موجود در جامعه را بيش از هر زمان ديگري احساس خواهيد کرد !


10 - با قبول هديه و بخشش شما از جانب همسرتان و راه دادنتان به خانه ، به خصلت نيکوي بخشش و بزرگواري در او پي خواهيد برد و در نتيجه تا آخر عمر هيچگاه يک تار موي او را با هزار تا جنيفرلوپز هم عوض نخواهيد کرد !


و در نهايت اينکه تمام موارد بالا سبب خواهد شد که تا زنده هستيد و يا همسرتان زنده است ! اگر شما را با لانچوکو(وسیله مورد علاقه « بورس لی ») هم بزنند ، هيچگاه حتي به ذهنتان هم خطور نکند که دنبال تجديد فراش و دوتا کردن شلوار و گرفتن يک زن ديگر برويد تا به موجب آن موارد فوق را دوباره تجربه نماييد !

۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

سیر تاریخی مهریه!!

عصر شكار: 20 كيلو گوشت دايناسور، 40 كيلو گوشت اژدها.

نتيجه: دايناسورها منقرض شدند

عصر كشاورزي: 24 دست تبر سنگي، 24 دست تيغه و داس جنگي.

نتيجه: افزايش قتل به دليل دم دست بودن داس برای خانوم ها

عصر فلز: 70 ورقه مسي، 50 تا خنجر مفرغي و سرگرز آهني.

نتيجه: افزايش شکستگی سر مردان به دليل تماس با گرز آهنی

عصر بخار: 30 هزارتومان و بخار کردن آب حوض خانه عروس خانوم

نتيجه: کمبود آب و جيره بندی شدن آب

عصر صنعت: 1 ميليون پول، 14 سكه طلا، يك اتومبيل و هرچی که با ص شروع ميشد

نتيجه: بنا به درخواست آقايان توليد ژيان آغاز شد

عصر كامپيوتر: هم وزن عروس خانم سكه طلا!!!

نتيجه: هرچی عروس خانوم مانکن تر باشد بهتر است

نتيجه گيری کلی: بابا بگو نميخوايم زن بهت بديم ديگه... اين کارها يعنی چی؟؟

  • عامل اصلی انقراض دايناسور ها==> عروس ها
  • عامل اصلی کشته شدن مردها==> عروس ها
  • عامل اصلی ناقص شدن مردها==> عروس ها
  • عامل اصلی کمبود آب در تابستان ها==> عروس ها
  • عامل اصلی افزايش ماشين های فرسوده در سطح شهر==> عروس ها
  • عامل اصلی افزايش چاقی و افزايش بيماری ها==> عروس ها

۱۳۸۸ تیر ۲۳, سه‌شنبه

این نکات آموزشی را حتماً و حتماً مد نظر بگیرید تا زندگی موفقی داشته باشید؛

این نکات آموزشی را حتماً و حتماً مد نظر بگیرید تا زندگی موفقی داشته باشید؛

۱/ مرد احمق به یک خانم می گه که دیگه حرف نزن. ولی مرد باهوش به یک خانم می گه که لب های شما خیلی زیباست وقتی که روی هم هست.


۲/ یک راه برای ترک مشروبات الکلی؛
قبل از ازدواج؛ هر وقت ناراحتی بنوش
بعد از ازدواج؛ هر وقت شادی بنوش


۳/ چهار راه سریع برای انتشار خبر
الف) تلفنی
ب) تلویزیونی
ج) اینترنتی
د) زنانه ای
اگه هم هنوز روش سریعتری می خواید به اون خانم بگید که به هیچ کس اون خبر رو نگه/


۴/ دوستان تان را دوست داشته باشید، ولی خواهرشان را نه. خواهرتان را دوست داشته باشید ولی دوستانش را نه.


۵/ مردی از خداوند دو چیز خواست. یکی بهترین نوشیدنی و بهترین زن.
همان لحظه او بهترین نوشیدنی را در اختیار داشت (اسمش پیش ما محفوظ می مونه).
نکته اخلاقی؛ لطفاً همیشه در خواسته هایتان دقیقاً مشخص کنید که چه می خواهید.


۶/ بهترین و بدترین خبری که همان زمان می توانی بشنوی چیه؟
وقتی است که دوست تون بهتون بگه تو بهترین بوس کننده در بین دوستانتی


۷/ اگه دوست دختر ندارید، شما فقط یک چیز رو در زندگی از دست دادید.
اما اگه دارید، شما همه چیز رو در زندگی از دست دادید.


۸/ سوال: کی شما به یک نفر بخاطر اشتباهش تبریک می گید؟
جواب: در زمان ازدواجش


۹/ زمانی که شما در تاریکی هستید، باید با دعا از خدا بخواهید که شما را از تاریکی نجات دهد.
اگر همچنان در تاریکی بودید - لطفاً برید قبض برق تون رو پرداخت کنید و الکی خودتون رو الاف نکنید.

۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

درد دلهای یک قاتل

به درخواست دوستانی که می گفتند از دردهای اجتماع هم بگو زندگی که همیشه لبخند نیست، مطلب زیر رو از زبان یک مجرم می نویسم آخرش هم یه کمی چاشنی طنز بهش می زنم که خوشمزه بشه . امیدوارم که دیگه همچین اتفاقاتی نیفته :

ركسانا از اول هم بيشتر از من شانس داشت. با اينكه 36 كيلو اضافه وزن داشت و همچين قيافه اي هم نداشت و حتي ديپلم هم نداشت زودتر از من شوهر كرد. آن هم با يك مهندس جوان خوش تيپ 23 ساله كه كلي هم خر پول بود. ولي من بيچاره كه هم خوشگل بودم و هم خوش هيكل و تازه هم فوق ليسانس داشتم، پنج سال بعد از آن مجبور شدم از آنجايي كه نكند بتُرشم با يك بقال كچل خپل 38 ساله ازدواج كنم. من با غم و غصه هر روز پيرتر شدم و او با ليپوساكشن و عمل زيبايي و كلي آرايش و از اين جور حرف ها هر روز جوانتر. به خاطر همين هم شد كه شوهرم را با 13 ضربه چاقو كشتم.

نتايج اخلاقي داستان:

1- ثروت بهتر از علم است.

2- خوشگلي و خوش هيكلي ملاك ازدواج نيست. عشق و تفاهم مهم است.

3- از اينكه هيكل و قيافه بدي داريد ناراحت نباشيد. پس دكترها چه كاره اند؟

4- مدرك را بگذاريد دم كوزه آبش را بخورد.

5- اگر با زنتان تفاهم نداريد حتما در كلاس هاي دفاع شخصي ثبت نام كنيد.

6- اگر يك مهندس جوان خوش تيپ 23 ساله خر پول هستيد، سر جدتان يك دختر خوشگل و خوش هيكل فوق ليسانس را بگيريد. لطفا رومانتيك بازي در نياوريد. جان انسان ها در ميان است.

7- اميد بزرگترين موهبت الهي است در نتيجه حتما يك پسر مغز خر خورده اي پيدا مي شود كه خودتان را به او بياندازيد.

-8 با آنكه كچلي يك بيماري بدخيم و مهلك نيست ولي با اين حال مي تواند عامل مرگ باشد.

9- سواد بالا هيچ تاثيري بر روي قوه چشم و هم چشمي آدمي نمي گذارد.

10- در آخر هم اينكه براي كشتن شوهرتان هيچ دليلي لازم نيست. مردها همه شان سر و ته يك كرباس اند. اگر نکشيد ممكن است فردا برود و يك زن ديگر هم بگيرد.

بزرگان در مورد ازدواج چه می گویند؟

مردها بر اثر كمبود عاطفه ازدواج می كنند
بر اثر كمبود حوصله طلاق می دن
ولی نكته جالب اینه كه بر اثر كمبود حافظه دوباره ازدواج می كنند .



بیشتر مردان موفقیت شون رو مدیون زن اولشون هستند و
زن دومشون رو مدیون موفقیت شون.


مردها سه تا آرزو دارن :
- اونقدر كه مامانشون می گن خوش تیپ باشن !
- اونقدر كه بچه شون می گن قوی باشن !
و مهمتر از همه اینكه :
- اونقدر كه زنشون شك داره دوست دختر داشته باشن .



مرد اولی : امان از دست این زنها !؟ زنم تمام دارائیمو برداشت و رفت !
دومی : خوش به حالت ! زن من تمام دارائی مو برداشت و نرفت !



ازدواج ، سطل آشغال احساسات است.
لرد ویول*



اگر می خواهی برای یک روز معذب باشی مهمان دعوت کن. اگر می خواهی یک سال عذاب بکشی پرنده نگه دار واگر می خواهی مادام العمر در عذاب باشی ازدواج کن!
" ضرب المثل چینی"*



زنان با این آرزو با مردان ازدواج می کنند که مردان تغییر کنند... که نمی کنند.
مردان با این آرزو با زنان ازدواج می کنند که زنان تغییر نکنند... که می کنند!



هنگامی که زنان از ازدواج خود داری می کنند اسمش را می گذاریم عشق به استقلال اجتماعی اما وقتی مردان از ازدواج خودداری می کنند به آن می گوییم ترس از مسوولیت اجتماعی!
وارن فارل*


هیچ گاه ازدواج نکردم چون سه حیوان خانگی داشتم که دقیقا نقش یک شوهر را به تناوب برایم ایفا می کردند.یک سگ داشتم که هر روز صبح غرغر می کرد.یک طوطی داشتم که تمام بعداز ظهر بدو بیراه می گفت و یک گربه که همیشه دم دمهای صبح به خانه بازمی گشت!
ماری کورلی*


قبل از ازدواج، مرد قبل از خواب به حرف هایی می اندیشد که شما گفته اید اما بعد از ازدواج ، مرد قبل از این که شما حرف بزنید به خواب می رود!
هلن رولان*


مردی که درپی یک ازدواج موفق و شاد است باید دهانی بسته و حساب بانکی پر و پیمانی داشته باشد.
گروچو مارکس*


تاهل یک کلمه نیست، یک جمله است و تمام ایراد قضیه همین است!
دین مارتین


مرد با ازدواج روی گذشته اش خط می کشد ولی زن باید روی آینده خود خط بکشد.
سینکلر لوییس*


مجردان بیشتر از متاهلین درباره زنان اطلاع دارند چون اگر نداشتند آنها هم ازدواج می کردند!
اچ.ال.منکن*


ازدواج برای کسانی که تصور می کنند صبح روز بعد از آن ، آدم دیگری می شوند موضوعی ناامیدکننده است.
ساموئل راجرز *


جوانان بسیار خوبی را دیده ام که لیاقت بهترین سرنوشت ها را داشتند اما تحت تاثیر حماقت ذاتی خود یکسره به سوی مجلس عقد رهسپار شدند!
میخاییل لرمانتوف


مرد بی زن همیشه پیراهنش پاره است و مردد زن دار اصلا پیراهن ندارد!
" ضرب المثل ایرانی"


تا قبل از ازدواج فقط مرگ می تواند دو عاشق دلداده را ازهم جدا کند اما بعد از ازدواج تقریبا هرچیزی می تواند سبب جدایی آنان شود!
سامرست موام


مرد و زن به خاطر این ازدواج می کنند که نمی دانند خودشان باید با خودشان چه کار کنند!
آنتوان چخوف


تا وقتی آدم ازدواج نکرده اورا غیرکامل می خوانند، بنا براین معلوم می شود که بعد از ازدواج کار آدم تمام است!
باب هوپ


ازدواج مثل شهر محاصره شده است: کسانی که داخل شهرند سعی دارند ازآن خارج و آنها که خارج هستند کوشش دارند که داخل شوند!
فرانکلین


فرق پیر دختر با پیر پسر:
- اولی موفق نشده ازدواج كنه
ولی دومی موفق شده ازدواج نكنه !!! ؟؟؟



یه ضرب المثل آموزنده هست كه می گه :
مردن برای زنی كه عاشقشی از زندگی باهاش آسون تره !



مرد به زن : عزیزم ممنونم ازت ! تو اعتقاد به دین رو به زندگیم آوردی!
چون من قبل از ازدواج معتقد بودم جهنم اصلا' وجود نداره !



- زن به شوهر : من احمق بودم كه باهات ازدواج كردم !
مرد : عزیزم چرا عصبانی می شی ! خب من هم عاشقت بودم اینو نفهمیدم !

حسن ازدواج با زنان تحصیل کرده

زنان تحصيلكرده همسران خوبی از آب در می آيند

زيرا ، برای اينكه توضيح بدهند

كه چرا غذا شور يا بيمزه شده است

كلمات بيشتری در اختيار دارند !

((باب هاپ))


۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

طنز: حرفهای قبل و بعد از ازدواج!

پیش از ازدواج......


پسر: آره. خیلی انتظار برام سخت بود.

دختر: می خوای ترکت کنم؟

پسر: نه! حتی فکرشم نکن.

دختر: دوستم داری؟

پسر: البته! خیلی زیاد!

دختر: تاحالا به من خیانت کردی؟

پسر: نه! این که اصلاً سوال کردن نداره؟

دختر: منو می بوسی؟

پسر: هر فرصتی که گیر بیارم!

دختر: کتکم میزنی؟

پسر: دیوونه ای؟ من از اون جور آدما نیستم!

دختر: می تونم بهت اعتماد کنم؟

پسر: بله!

دختر: عزیزم!



بعد از ازدواج......

کافیه عبارات را از پایین به بالا بخونید!

۱۳۸۸ خرداد ۱۷, یکشنبه

حکایت خری به جامعه خران

ضمن احترام به امر ازدواج و پوزش از زن و شوهرهای خوب که کانون خانواده را گرم نگه میدارند این شعر رو بدلیل زیبائی اش خواستم دیگران هم بخونند و بخندند.

چنین حکایت کنند که در روزگاران قدیم نره خری با ماچه خری نرد عشق می باخت و داستان دلدادگی آنها نُقل محافل بود. نره خر در اندیشه بود که زوجه ای مرغوب اختیار کند. سر انجام مادر خویش را مجبورکرد که به خواستگاری ماچه خر همسایه برود.

مادر که پاردُمش از گردش روزگارساییده شده بود به اوگفت : الاغ جان ، برای ازدواج باید مغز خر و دل شیر داشت، می دانم که اولی را داری ولی از داشتن دومی بیم دارم.
نره خر که از عطر یونجه زار و بوی دلدار سرمست بود، پاسخ داد : مادرجان به خود بیم راه مده ،هرچه خواهی از مرحوم پدر به ارث برده ام، دیگر نگران چه هستی ،اکنون آنچه می توانی در حق این خرترین انجام بده که یار چشم انتظار است و رقیب بسیار.

سرانجام مادر با اکراه به خواستگاری رفت و پس از چندی به میمنت و مبارکی خطبه عقد جاری شد و زندگی سرشار از خریت آنها آغاز گردید و اینک ادامه ماجرا...

چون که شد صیغه عاقد جاری
هر دو گشتند خر یک گاری


بعد آن وصلت خوب و خَرَکی
هردو خوشحال ولیکن اَلَکی


هر دو خرکیف ازین وصلت پاک
روز وشب غلت زنان در دل خاک


نرّه خر بود پی ماچۀ خویش
آخورش چال ، علف اندر پیش


ماچه خر با ادب و طنّازی
داشت می داد خرک را بازی


بُرد سم های جلو را به فراز
پوزه چرخاند به صد عشوه و ناز


گفت به به چه خر رعنایی
مُردم از بی کَسی و تنهایی


یک طویله خری ای شوهر من
تو کجا بوده ای ای دلبر من


بین خرها نبود عین تو خر
آمدی نزد خودم بی سر خر


نه بود مادر تو در بر من
نه بود خواهر تو سرخر من


چون جدا گشتی از آن جمع خران
کور شد چشم همه ماچه خران


بعد ازین در چمن و سبزه و باغ
نیست غیر از من و تو هیچ الاغ


یونجه زاریست در این دشت بغل
ببر آنجا تو مرا ماه عسل


زود می پوش کنون پالون نو
پُر بکن توبره از یونجه و جو


باز شد نیش خر از خوشحالی
گفت به به چه قشنگ و عالی


عرعری کرد به آواز بلند
هردو از فرط خریّت خرسند


ماچه خر بود پر از باد غرور
که عجب نره خری کرده به تور


بعد ماه عسل و گشت و گذار
نره خر گشت روان در پی کار


شغل او کارگر خرّاطی
گاه می رفت پی الواطی


نره خر چون خرش از پل رد شد
با زن خویش شدیداً بد شد


عرعر و جفتک او گشت فزون
دل آن ماچه نگو، کاسۀ خون


ماچه خر گشت، بسی دل نگران
چه کند با ستم نرّه خران


مادرش گفت کنون در خطری
زود آور به سرش کره خری


میخ خود گر تو نکوبی عقبی
مگر از بیخ تو جانا عربی


ماچه خر حرف ننه باور کرد
پالون تاپ لِسَش دربر کرد


دلبری کرد به صد مکر و فسون
ماچه خر لیلی و شوهر مجنون


بعد چندی شکمش باد نمود
از بد حادثه فریاد نمود


گشت آبستن و زایید خری
شد اضافه به جهان کره خری


نره خر دید که افتاده به دام
جفتک خویش بیافزود مدام


ماچه خر داد ز کف صبر و شکیب
در طویله تک و تنها و غریب


یک طرف کره خری در آغوش
بار یک نره خری هم بر دوش


گشت بیچاره، چو این کاره نبود
جز طلاق از خرنر چاره نبود

کرد افسارو طنابش پاره شد
جدا ماچه خر بیچاره


تازه فهمید که آزادی چیست
درجهان خرمی و شادی چیست


دیگر او خر نشود بیهوده
تازه او گشته کمی آسوده


هرکه یک بار شود خر، کافیست
بیش از آن احمقی و علافیست


مغز خر خورده هرآنکس که دوبار
با خری باز نهد قول و قرار


گفتم این قصه که خرهای جوان
پند گیرند ز ما کهنه خران


گمنام