۱۳۸۸ خرداد ۱۸, دوشنبه

داستان سه ماهی کلبله و دمنه

«آورده اند كه در آبگيري سه ماهي بود. دو حازم (دانا و دورانديش) و يكي عاجز.

از قضا روزي دو صيّاد بر آن گذشتند. با يكديگر ميعاد نهادند كه جال (تله ـ دام) بيارند هر سه ماهي بگيرند.

ماهيان اين سخن بشنودند. آن كه حزم زيادت داشت و بارها دستبرد زمانه جافي (ستمكار) ديده بود, سبك (فوراً), روي به كار آورد و از آن جانب كه آب درآمدي, برفور (بي درنگ) بيرون رفت.

در اين ميان صيادان برسيدند و هر دو جانب آبگير محكم ببستند. ديگري هم غوري (تفكّري) داشت. با خود گفت: غفلت كردم و فرجام كار غافلان چنين باشد. اكنون وقت حيلت است, هرچند تدبير در هنگام بلا فايده ندهد و با اين همه, عاقل, از منافع دانش, هرگز نوميد نگردد. پس خويشتن مرده ساخت و بر روي آب, سِتان (خوابيده به پشت), مي رفت. صياد او را برداشت و چون صورت شد كه مرده است, بينداخت. به حيلت خويشتن در جوي افكند و جان به سلامت ببرد.

آن كه غفلت بر احوال وي غالب و عجز در افعال وي ظاهر بود, حيران و سرگردان و مدهوش و پاي كشان, چپ و راست مي رفت و در فراز و نشيب مي دويد تا گرفتار شد».

هیچ نظری موجود نیست: